[rank_math_breadcrumb]

درس استاد عابدی(جلسه دوم)

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

موضوع: موضوع شناسی
قبلا به این اشاره کرده بودیم این مباحثی را که بنده عرض می کنم اینگونه بحث ها اصلا در فقه و اصول یا قوائد فقهی ما سابقه ندارد.
چون هیچ سابقه ای ندارد لذا اصلا نقل قول درآن وجود ندارد که بگوئیم قول چه کسی چیست، یعنی ابداً هیچ نقل قولی وجود ندارد. نقص و ابهام و اشکال و جواب هم قهرا ندارد ودلیل هم برای مسئله قاصر است و شاید درآینده بیایند ودلیل جدیدی پیدا بکنند و این حرف ها را نقد وبررسی کنند ، شما مثلا ببینید بحث استصحاب در کتابهای قدیمی حجم آن چقدر بود مثلا یک صفحه، نیم صفحه، امّا الآن کتابهای مستقل نوشته شده در موضوع استصحاب یعنی با مرور زمان و اشکال و جواب و نقل قول و بررسی آن زمینه بحث روشن تر می شود.
این بحث های راجع به موضوع شناسی هم از این قبیل است ، یکی از موضوعاتی را که مربوط به موضوع شناسی است این است که ملاک شناخت موضوعات چیست ؟ به عبارت بهتر راه تشخیص موضوع در مباحث فقهی چه چیزی است ؟
در سال گذشته ما بحث می کردیم که اصل تشخیص موضوع کار فقیه است یا نیست؟
چندین جلسه در رابطه با آن بحث کردیم که یک فقیه باید موضوعات را بشناسد یا این مؤسسه تشکیل شده برای اینکه موضوع شناسی صورت بگیرد ولی چگونه موضوع را بشناسیم راه شناخت موضوع چیست ؟

بهترین راه در تشخیص موضوع کدام است ؟
راه اول: این است که بگوئیم هر موضوعی را که بخواهیم بشناسیم برویم سراغ بیّنه وشهادت یعنی از طریقه بیّنه موضوعات را بشناسیم.
مثلا دو شاهد عادل بیایند و شهادت بدهند که مثلا کوسه ماهی فلس دارد یا نه،
راه دوم: این است که از راه خبر اهل خبره ( فرق آن این است که اگر رفتیم سراغ بیّنه تعدد لازم است و باید دوتا شاهد باشند امّا اگر برویم سراغ اهل خبره دیگر تعدد لازم نیست و دیگر یک نفر کافی است)، مثلا یک موقع می گوئیم یک متخصص تغذیه باید شهادت بدهد ،یک وقت این را به اهل خبره لحاظ می کنید و یک وقت به عنوان بیّنه  و اگر به عنوان شاهد است باید تعدد باشد و اگر اهل خبره است یک نفرکافی است .
اگر به عنوان بیّنه باشد حتما باید عادل باشد ولی امّا اگر به عنوان اهل خبره باشد یک نفر کافی است و عدالت هم شرط نیست و وثوق کفایت می کند.
وقتی شما بیّنه می خواهید اگر این دو نفر که شهادت می دهند مثلا ریششان را تراشیده اند این دیگر قولشان حجّت نیست اگر ملاک بیّنه باشد امّا اگر که اهل خبره باشد اگر ریشش را هم بزند اشکال ندارد، وثوق به کلام آن است گر چه عدالت هم نداشته باشد.
مثلا بیّنه باید خبر حسّی باشد ولی اهل خبره حدسی است و فرق بین حس و حدس زیاد است ، پس بیّنه در جایی که خبر حسی است و اهل خبره از جایی است که حدسی باشد . این شد دو راه یعنی یک راه اینکه موضوعات را از راه بیّنه بشناسیم و راه دیگر اینکه موضوعات را از راه اهل خبره بشناسیم.
راه سوم: اینکه از راه تجربه ،از راه تحلیل ،نوع حوزوی ها می توانیم بگوئیم حدود نودوپنج درصد از طلاب وقتی می خواهند چیزی را بشناسند باید تحلیل کنیم به اجزاء آن تا آن را بشناسیم مثلا در این موسسه موضوع شناسی وقتی می گوئیم مثلا فلان دارو حلال است یا حرام ؟ می گویند اول آن را تجربه کنید و اجزاء آن را بشناسیم، فلان ماده ای که به غذاها می زنند که خوش رنگ یا خوش طعم شود اینها حلال است یا حرام است؟
می گویند ببینید که این ماده را از چه چیزهایی درست می کنند مثلا اگر از سوسک درست کرده اند خوب سوسک حشره است و خوردن آن حرام است پس اینگونه طعم غذاها و رنگهای غذایی که از این حشره درست می شود حرام است یعنی از راه تجزیه پس این هم شد یک راه، که عرض کردیم .
راه چهارم: این است که هر چیزی را که بخواهیم بشناسیم خودمان برویم سراغ علم و یقین یعنی خودمان به خبره و متخصص به آن شیء باشیم تا آن را بشناسیم.
در شرع دیده اید که معمولا گفته اید مهمترین را تشخیص موضوعات بیّنه است اینها را شما فراوان در شرع دیده اید مثلا وقتی می خواهید بگوئید که یک کسی به قتل رسیده ، قاتل آن کیست؟
بهترین راه تشخیص قاتل این است دو نفر شهادت بدهند یا اینکه اقرار بکند یا اینکه خود قاضی ببیند یا اینکه امّارات یا شواهد مثلا یک نفر لباس خونی ، یک نفر ترسیده، چه کسانی با این مقتول دعوی داشته اند  می گویند بهترین راه تشخیص بیّنه است.
اگر که می خواهید ببینید یک آبی کر است یا نه خودمان اندازه بگیریم یا اینکه دوتا شاهد عادل بیاوریم که شاهد عادل بهترین دلیل است برای تشخیص موضوع کُر، می خواهیم ببینیم که سفر،سفر شرعی الآن از ابتدای شهر تا اینجا که آمدیم 24 کیلومتر شده یانه، سفر شرعی شده یانه . حد ترخص شده یانه، حالا هم ذهن همه شما همین است که یک جا در اتوبان می بینید تابلو زده حد ترخص این تابلو را مهمتر می دانید یا اینکه دو شاهد عادل بگویند که کجا ملاک است، الآن در ذهن نوع ما اینگونه شکل گرفته که مهمترین راه شناخت هر موضوعی بیّنه است.
کسانی هم که کارشان تشخیص موضوع است مثل قضاوت که قاضی باید موضوع را تشخیص بدهدکه چه کسی ظالم است،چه کسی سارق است و… وقتی می خواهد بگوید چه کسی زنا کرده اولًا و بالذات قاضی می رود سراغ بیّنه وشهود پس می شود بگوئیم ذهنیت فقهای ما این است که بهترین راه برای تشخیص موضوع اولا و بالذات بیّنه است مثلا اگر بخواهیم ببینیم کوسه ماهی  پولک دارد اولا باید برویم سراغ بیّنه و ببینیم بیّنه چه می گوید.
احتمال دارد ما بگوئیم کلمه بیّنه نه دوشاهد عادل، کلمه بیّنه یعنی چیزی که واضح و روشن است، نه چیزی که دوتا شاهد عادل باشند.
لغت بیّنه که به معنی دو شاهد عادل نیست، در شرع هم ما دلیلی نداریم که کلمه بیّنه حقیقت شرعی باشد یعنی شارع آمده باشد این کلمه را وضع کرده باشد بر قول دونفر مثلا یک حدیثی جایی بگوید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یا اهلبیت علیهم السلام آمده اند و فرموده اند کلمه بیّنه را وضع کردیم بر شهادت دو نفر اینطور چیزی در هیچ جایی نداریم و بلکه اکثر اصولیون معتقداند که اصلا حقیقت شرعیه ما نداریم در هیچ کجایی حقیقت شرعیه نداریم.
خوب اگر حقیقت شرعیه نداریم و کلمه بیّنه حقیقت شرعی نیست پس می توان این گونه گفت: بگوئیم بهترین دلیل و بهترین روش  برای شناخت موضوعات عبارت است از بیّنه امّا بیّنه، نه یعنی دوشاهد عادل بلکه یعنی هرچیزی که مطلب را کشف و روشن بکند به عبارت دیگر جمع قرائن وشواهد ،این بهترین راه تشخیص موضوعات است یعنی مثلا می خواهیم ببینیم که این دارو الکل دارد یا ندارد این دارو پاک است یا نجس است در همه این موارد برویم سراغ قرائن و شواهد و بیّنه را به این معنا بگیریم، اینکه برویم سراغ اینکه دوتا شاهد عادل چه چیزی می گویند با این که الان در ذهن آقایان این است که اگر دوشاهد عادل چیزی بگویند قول آن دو نفر حجّت است حتی اگر یک اهل خبره خلاف آن را بگوید. یا مثلا  دوتا پزشک دو تا مهندس تغذیه بگویند کوسه دارای فلس است، دوتا انسان عوام ماهی گیر بگویند که فلس ندارد ذهن آقایان نوعا این است که این شهادت چون حسی است این را می پذیریم و دیگری که حسی است را نمی پذیریم تا اینجا یک احتمال که بگوئیم بهترین راه تشخیص موضوعات عبارت است از بیّنه ، ولی بیّنه را بگوئیم به معنای دوتا شاهد عادل نیست بلکه بیّنه به معنای جمع قرائن و شواهد است.
این بخاطر اینکه صرفا در موارد خاص مثلا قتل یا در سرقت بعضی جاها  شرع گفته دوتا شاهد عادل بعضی جاها گفته چهارتا شاهد عادل از اینجا گرفته اند والا اینکه پیامبر فرموده (انما اخذی بینکم بالبینات) این بیّنه معلوم نیست بیّنه یعنی دوتا شاهد عادل .
عرض کردم همه فقها حقیقت شرعیه را قبول ندارند آنهایی هم که قبول دارند هیچکدام این کلمه بیّنه را نگفته حقیقت شرعیه ،ما باید ببینیم این کلمه بیّنه را در کتاب  لغت باید دید  یعنی چه کتاب لغت می گوید بیّنه یعنی بیان،آشکار و روشن.
پس تا اینجا عرض کردم که بهترین راه شناخت موضوعات می شود جمع قرائن و شواهد .
سئوال: استاد انصراف چرا ندارد؟
ببینید انصراف یک کلمه ای که کثرت استعمال ببینیم کدام معنی در ذهن می آید ، امروزه کثرت استعمال در ذهن تمام شماها همان دو شاهد عادل امّا انصراف امروزکه ملاک نیست من باید ببینم زمان پیامبر بالبینات آن زمان انصراف چه بود.
آن زمان ما هیچ دلیلی نداریم تنها یک راه است بگوئید استصحاب قهقرائی ، بگوئید امروز این انصراف دارد، شک داریم آن زمان هم انصراف داشته یا نه ، برای کسی استصحاب بکنیم ، استصحاب قهقرائی هم که حجّت نیست ،انصراف را بنده قبول دارم امّا به شرط اینکه شما ثابت کنید در زمان پیامبرآن موقع مردم از بیّنه، دوتا شاهد را می فهمیدند در حالی که این را نداریم .
تا اینجا این که بهترین راه شناخت موضوعات نه این شواهد دو نفر ،قرائن، شواهد باید بدست بیاوریم.
احتمال دیگر اینکه بگوئیم بیّنه به هر معنایی چه قرائن و شواهد و چه دو شاهد عادل ، بیّنه راه تشخیص موضوع نسیت. اصلا بیّنه یک نوعی تعبد است، حال یا تعبد شرعی است یا قهقرائی است.
همه این را قبول دارند که در دوران امر بین علم و ظن، علم بر ظن مقدم است. اگر در یک جایی دوتا راه وجود دارد یکی اینکه دوتا شاهد عادل خبر بدهند و یکی اینکه من خودم به یقین برسم کدام مقدم است.علم همیشه بر شهادت باید بگوئیم مقدم است چون شهادت هیچ موقع علم نمی آورد و ظن آور است با توجه به این قائده اصولی که علم بر ظن مقدم است می توانیم بگوئیم بهترین راه تشخیص موضوعات اولا و بالذات علم شخصی خود انسان است نه شهادت دیگران فقط یک مرتبه موضوع حق الناس نیست. اگر موضوعی حق الناس بود احتیاط اقتضی می کند بیّنه را بر علم مقدم بداریم امّا اگر جایی حق الناس نبود علم را بر بیّنه مقدم می کنیم.
اگر جایی حق الناس باشد در حق الناس می گوئیم احتیاطا بیّنه بر علم مقدم است امّا اگر چیزی حق الناس نبود علم وجدانی بر بیّنه مقدم است.
مثال:فرض کنید یک قرصی آورده اند و می گویند این قرص است آیا نجس است ؟ الکل دارد یا ندارد مثلا فرض کنید چربی خوک دارد یا ندارد، یک مرتبه دوتا شاهد عادل شهادت می دهند و می گویند در این کارخانه گوشت خوک استفاده می شود ودر این قرص  چربی خوک استفاده می شود و یک مرتبه من خودم شیمی دان هستم و با دستگاههای تجزیه این را تجزیه می کنیم و به قطع و یقین می رسم  که این قرص چربی خوک نیست، امّا دوتا شاهد عادل هم می گویند هست.
در اینجا که حق الناس مطرح نیست ،بنده وقتی خودم شیمی دان بودم و تجزیه کردم و دیدم چربی خوک ندارد ، در واقع علم دارم که کذب است یا خطا است.اینجا که حق الناس مطرح نیست بگوئیم علم شخصی ،علم وجدانی بهترین راه تشخیص موضوعات است امّا جاهایی که حق الناس باشد مثل اینکه یک فردی کشته شده می خواهیم قاتل آن را پیدا کنیم ،فرض کنید بنده هم قاضی هستم و به چشم خودم دیدم که چه کسی قاتل است امّا دوتا شاهد عادل آمده اند و می گویند نه فلانی قاتل است در اینجا باید چه کار کرد و احتیاط کدام است، احتیاط این است که من چون خودم دیده ام بگویم اینکه من دیده ام ،این قاتل است یا نه. اینجا همان بحثی است که همان قاضی می تواند به علم خودش عمل کند یا نه؟ این اختلافی است که یک عده می گویند قاضی به علم خودش می تواند عمل کند و عده ای دیگر می گویند که قاضی نمی تواند به علم خودش عمل کند مثل اکثر فقهاء. امّا همه می گویند قاضی به بیّنه می تواند عمل کند، عمل به بیّنه اجماعی است امّا عمل به علم مشکوک است و علت مشکوک بودن آن همین است که چون احتیاط این است که من به علم خودم عمل نکنم اگر شماها بیائید بگوئید هر قاضی به علم خودش عمل کند نتیجه می شود قاضی با یک نفر دعوی داشته باشد بر فرض اینکه قاضی فاسق باشد می تواند یک بی گناه را بگیرد و اعدام بکند چون می گوید خودم دیدم که این فرد آدم کشته است.
برای اینکه خون مردم محفوظ بماند و اینگونه مسائل پیش نیاید احتیاط این است که بگوئیم قاضی به علم خودش عمل نکند چون اگر به علم خودش بتواند عمل کند. می تواند دعوی های شخصی خودش را هم بیاورد در دادگاه و قضاوت بکند و لذا در حق الناس می گوئیم بیّنه ملاک است.
موضوعاتی که حق الناس اند مثل قتل، سرقت و امثال اینگونه چیزها موضوعات حق الناس ملاک بیّنه است امّا موضوعاتی که حق الناس نیست مثل موضوعاتی که به این مؤسسه موضوع شناسی ارجاء می شود ، این جاها می گوئیم که اصلا بیّنه ملاک نیست بلکه خود علم شخص بر بیّنه ملاک است.

والسلام علیکم